1984 - بخش دوم

این مطلب ادامه ی پست قبلی است.


اینجا خلاصه و دید من از داستان فوق العـــــــــــــــــــــــــ...هنوزم هست..ــــــــــــــده زیبای 1984 اثر جورج اورول رو نوشتم. من این کتاب رو چند وقت پیش و به صورت متن اصلی خوندم. هر جند که ممکن کاستی و بی دقتی های ناخواسته ای وجود داشته باشه، امیدوارم کسانی که هنوز این کتاب رو نخوندن، با این شاهکار آشنا بشن.

برای خوندن مطلب به ادامه ی مطالب برید و اگر نمی خواید داستان براتون لوث بشه، به کتابخونه با کتاب فروشی و یا سایت هایی که نسخه ی PDF رو برای دانلود گذاشتن برید و از متن کامل (بعضی موارد با سانسور) داستان لذت ببرید.

ادامه مطلب ...

1984 - بخش اول

١٩٨۴


پایان دنیا به شکلی که ما میشناسیم.


 ١٩٨۴ خاموشی آخرین شعله ی امید.


جرج اورول از نویسندگان محبوب منه، شاید محبوب ترین با کتاب های مزرعه ی حیوانات و ١٩٨۴ . اورول نگران بود؛ جرج اورول در سال ١٩۵٠ درگذشت. با اینکه فقط ۴٧ سال داشت اما تو ذهن من مثل پدری خردمند تجسم میشه، پدری که نگران بود.


جرج اورول ٢ سال قبل از مرگش یعنی سال ١٩۴٨ شاهکاری رو تموم کرد که در اون سال ١٩٨۴ رو تصور کرده. دنیایی وحشتناک و پایان انسانیت به شکلی که ما میشناسیم. شاید اتفاقاتی که در این کتاب اورده شده (حداقل) به شکل کامل رخ نداد، اما این کتاب هیچ وقت کهنه نمیشه چرا که خطراتی که تو این کتاب اورده شده همیشه آینده رو تحدید میکنه.


جرج اورول


این کتاب اینقدر تاثیر گزار بود که لغات جدیدی رو وارد زبان انگلیسی کرد. کلماتی مثل :


big brother: شخصی که قدرت کامل در حکومتی توتالترین (استبدادی) داره.


doublethink: پذیرش همزمان دو مفهوم متضاد مخصوصاً در نتیجۀ تلقین فکری. یعنی اینکه بپذیری یک چیز همزمان درست و غلط باشه. 


thoughtcrime: جرم فکری یعنی حتی فکر کردن به مخالفت، جرم محسوب میشه.


newspeak: زبانی ویرایش شده که در اون تا میتونن همه چیز رو ساده میکنن. در اون تمام لغات هم معنی حذف میشن و فقط یکی باقی میمونه. کلمات متضاذ هم همینطور، دیگه خوب و بد نداریم. خوب و نه خوب - خوبتر و نه خوبتر - خوب ترتر و نه خوبترتر. با اینکار وسعت فکر کردن رو محدود و تخیل رو از انسان میگیرن.


ایده ی Newspeak یا زبان جدید برای من از همه جالب تر بود. بهتره کمی توضیح بدم.


ماجرا از این قراره : "وینستون اسمیت" شخصیت اول داستان، در کشور اقیانوسیا ( یکی از سه کشور دنیا )زندگی می‌کنه و عضو عادی حزبه. در سال ١٩٨۴ شروع بنوشتن یادداشت میکنه، یادداشت هایی از وضع کشور، حزب و خاطرات روزانه ی خودش. چون همه چیز به نظرش دروغ و ساختگی میاد. همه به نظرش سرخورده میان،سخت کار میکنن ولی همیشه شرایطشون سخته ولی حزب میگه همه چیز روبه رشده و درحال پیشرفت. وینستون نمیتونه باور کنه ولی چیزی که آزارش میده اینکه هیچ مدرکی وجود نداره که حتی به خودش ثابت کنه که وضع در گذشته بدتر نبوده!


از همه بدتر اینه که حزب تو تمام خونه ها دستگاهی به اسم "تله اسکرین" داره که شبیه تلویزیون دو طرفست. پنهان کاری به شدت مشکله (اگر غیرممکن نباشه) و جالب اینکه حزب حتی ناراحتی رو در افراد قبول نمیکنه. همه باید شاد به نظر بیان. هر روز صبح باید جلوی تله اسکرین بایستی و شاد باشی. اگر نارضایتی نشون بدی، مدتی بعد دیگه هیچ کس تورو نمیبینه، حتی از خاطره ها محو میشی،بهش میگن "حزب تبخیرت میکنه".


بقیه توضیحات باعث لوث شدن داستان میشه. از این کتاب چندیدن ترجمه وجود داره که نسخه ی "مهدی بهره مند" چاپ سال 1361 انتشارات مهر، نسخه ی کامل و سانسور نشدست که اگر شانس بیارید (غیرقانونی) میتونید پیداش کنید و یا کتاب اصلی رو به زبان انگلیسی بخونید و یا به همون ترجمه سانسور شده اکتفا کنید. حتی سانسور شدش رو هم شدیدا توصیه میکنم.

توضیحات بیشتر تو پست بعدی. ((به صورت ادامه ی  مطالب))


پی اس: فیلم برزیل "Brazil" اثر تری گلیام "Terry Gilliam" با انکی تغییر از کتاب 1984 اقتباس شده. این فیلم سال 1985 ساخته شد و اگر اشتباه نکنم از شبکه ی چهار پخش شده.

صندلی

دیروز بلاخره یافتم!

بعد از مدتها بلاخره انگلیش سویت و پارتیتا ١ تا ۶ باخ رو پیدا کردم، اونم چی!! با اجرای Glenn Gould. خدا از بزرگی کمت نکنه isohunt . دیگه اینقدر از گشتن خسته شده بودم که midi هاش رو که با FL studio به mp3 تبدیل کرده بودم گوش می دادم. اینم از فروشگاهای موسیقی ما که تا دلت بخواد از "خواجه امیری" دارن اونوقت بشون میگی suiteEnglish  باخ می خوام ، 2 تا سی دی گلچین شده (که معلوم نیست رو چه اساس و کی گلچین کرده ) بهت میدن و میگن همش همینه.

اینترنت، با هیچی عوضت نمی کنم.

اتفاقا از کار سرنوشت الان یه کلیپ از مرحوم "گولد" دیدم سر اجرای همین "پارتیتای باخ"  که توش کارگردان ضبط ازش راجب صندلیش سوال میکنه! جالبه که این صندلی که در حال حاظر تو موزست و شهرتش به اندازه ی صاحبشه.

صندلی glenn gould


گولد در حالی که صندلی دستشه وارد استودیو میشه و جلوی پیانو میزارتش و دستکشش رو در میاره. پیانو رو تست می کنه که اینجاست کارگردان میگه : "عجب وسیله ی عجیبیه!".

گولد که فکر میکنه منظورش پیانوست میگه " به نظر من که تون صداش خیلی خوبه."

- "منظورم این، این چیزه (اشاره به صندلی). نمیدونم چی صداش کنم."

- گولد با لحن طنز و لهجه ی فرانسوی ((گولد کانادایی بود)) میگه :" موسیو! به اعضای خونواده ی من توهین نمی کنی."

-"منظورت چیه عضو خانواده؟"

- درحال در آوردن اورکت و کلاه "این همراه همیشگی سفرامه ....بدونش نمی تونم کار کنم....21 سال با من بوده....همین چیز....به جز این فقط یه صندلیه."

-"یعنی تو واقعا رو این کنسرت دادی؟!!"

-"تا حالا رو هیچ چیز دیگه ای کنسرت ندادم...حداقل نه تو این 21 سال."

-"پس تو حرفه ی موسیقیت این به اندازه ی باخ بهت نزدیک بوده؟"

-"اوه، خیلی نزدیکتر! "


و بعد شروع به نواختن می کنه. گولد احتمالا مشهورترین و بهترین نوازنده ی قطعات کیبورد باخ بود و هنوزم هست. شاید همینه که باعث میشه دوسش داشته باشم، به خاطر باخ. اما برام جالب که به خاطر خود گلن گولد، صندلیش مشهور میشه.

ستون فقرات گولد در جوونی صدمه دیده بود و به همین دلیل روی صندلی مخصوصش مینشست. از بیماری های دیگه ای هم رنج میبرد (مثلا هیپوکندر یا خودبیمارانگاری) و این وضعیت باعث میشد رفتار های عجیبی داشته باشه. مثلا برای محافظت از انگشتاش به ندرت با کسی دست میداد و این که اگه به رکوردهای گولد گوش کنید به راحتی صداش رو تو پس زمینه میشنوید که با دهن آهنگ رو همراهی میکنه و مهندسین ضبط رو کلی به زحمت انداخته که سعی میکنن صداشو کمرنگ کنن نیشخند . گفته میشه این عادتش از اونجا ناشی میشه که مادرش بهش یاد داده بود با آواز نتها رو حفظ کنه.

اینم خود جناب گلن گولد در دهه ی آخر عمر کوتاه و پردستاوردشون.


Glenn Gould


پی اس: اگر طرفدار آقای" خواجه امیری" هستید، بنده ی حقیر فقط قصد مقایسه داشتم و منظور بی احترامی به ایشون، آهنگاشون و یا طرفداراشون نبود.

تاوان - بخش سوم

کتاب تاوان اینقدر برام غمناک بود که بعد تموم کردنش تو سایت ها دنبال لیست اندوهناکترین داستان ها گشتم و انتظار داشتم تو صدر ببینمش اما نبود.

برای من بینهایت زیبا و به شدت غمناک بود. همیشه دوست داشتم کتابی رو بخونم که اخرش اون چیزی نباشه که انتظار داری. "همه به خوبی و خوشی زندگی کردنند." حالا می فهمم که که چرا اکثر داستان ها اینطوری تموم میشن.

این کتاب سال ٢٠٠٢ منتشر شد و متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده. (برای همین داستان رو تعریف کردم) اما سال ٢٠٠٧ از روی این داستان فیلم تاوان Atonement رو ساختن که نویسنده ی کتاب "Eian McEwan" جزو تهیه کنندگان فیلم و باعث افزایش کیفیت و نزدیکی هرچه بیشترش به کتاب میشه.


Atonement


موسیقی متن این فیلم هم خیلی تاثیر گزاره به خصوص قطعه ی Farewell با خداحافظی.

به اونایی که نمی تونن کتاب رو بخونن این فیلم زیبا را توصیه می کنم و حتی اگر کتاب رو خوندید، باز هم دیدن فیلم رو پیشنهاد میکنم.

با تشکر از innocent عزیز می تونید فیلم رو در چهار بخش از hotfile با حجم 400 مگابایت دانلود کنید.

دانلود بخــــــش اول ،    بخـــش دوم ،    بخش ســــوم ،     بخش چــــــهارم